دلم برای کافه های خیابون فلسطین تنگ شده، حوالی خیابون انقلاب، سر بذارم توی دستام و به قهوه خوردناشون نگاه کنم. پولی نمیموند اگر کافه میرفتم. یه وعده کافه رفتن، پول یه روز شایدم دو روز غذام تو خوابگاه بود. البته یادمه یکی دو بار رفتم، و الان که فکر میکنم میبینم چرا خودم نمی رفتم؟ تنها. مگه تنهایی چشه. سیگار بود. قهوه بود. بوی ذرت مکزیکی بود. کتاب بود. اهنگ بود. خیابون بود. شب بود. تهران بود. دلتنگی بود. دلشوره بود. چراغ زرد تیر چراغ برق ها تو تاریکی. نور بالای ماشینا پشت چراغ قرمز. نرده های دانشگاه تهران. درختای برگ ریز تو حیاط. کاج های بلند. ارزوهای فبه خاک سپرده. پاییز سرد متروک. بیا. من پشت میله ها به سیمان سر در دانشگاه تهران تکیه دادم. بیا بریم تو.

کافه های خیابون فلسطین

دسترسی به گوگل از طریق سرور کلمبیا (رایگان)

خیابون ,های ,کافه ,تو ,چراغ ,فلسطین ,های خیابون ,کافه های ,خیابون فلسطین ,تو تاریکی ,تاریکی نور

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حسن کاشی پروژه مارکت قرآن حدیث لو مل دو پی News music site فروشگاه اینترنتی لوکس کالا مرکز تخصصی سئو و اس ای ام اشتراک حال خوب و خوب تر خرید اینترنتی مبلمان مدرن پاورپوینت پیام های آسمانی